*با بابام نشستیم داریم والیبال میبینیم (ست ۲ که زمینا عوض شده) ، بعد تیم ها یکیشون لباساشون قرمز بود یکی دیگه سفید پاسورِسفید ها هم لباسش قرمز بود . مامانم اومده داره با دقت نگاه میکنه بعد یهو میگه : عه ! طفلک این قرمزه اینور جا مونده . . .
فک و فامیله داریم ؟
*بابام از خونه رفت بیرون ماشین رو روشن کرد و رفت یه دیقه بعد دوباره صدای ماشین بلند شد و بوق های ممتد بابام . پریدم تو کوچه میگم چی شده بابا؟ میگه یعنی تو با این هیکل گندت نمی فهمی وقتی بوق می زنم یعنی گوشیمو جا گذاشتم وردار بیار!!!!!!!
خدا وکیلی راست میگه نمی دونم چرا اینو نفهمیدم! چند وقتیه خیلی خنگ شدم!!!
قربون بابای گلم برم!
*ظهر به بابام میگم اگه یه روز توی یه اتفاقی یه نفر بزنه منو بکشه رضایت میدی یا تقاضای قصاص میکنی ؟یه خورده فک کرد گفت : تو ماه حرام یا معمولی ؟یعنی فک کنم نهایت آرزوش رو بهش گفتم …
*امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم ، کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم ! بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم ! بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم !!!؟؟؟ هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم …
*یکی از فامیلامون خیلی سال پیش که راهنمایی بود موقع امتحانا تقلب نوشته بود تو برگه های کوچیک با خودش برده بود سر جلسه،یکی از سوالا اومده بود فامیله تنبلو خجسته من حال نداشته جوابو بنویسه،برگه تقلبشو چسبونده بود به برگه امتحان جلوی سوالشم نوشته بود جواب ضمیمه شده،معلمشم فهمیده بود تقلب کرده انداخته بودتش،یه همچین فامیلای فراخ و داغونی دارم من
*شاید باورتون نشه ولی امروز بابام به عنوان اعتراض به کثیفی اتاقم یه مرغ زنده گرفت اومد انداخت تو اتاقم ! مرغه هم قد قد قد قد کنان راه افتاد تو اتاق !
این چیه بابااا ؟
بابام: مـــــــــرغ !!
اتاقی که طویله باشه کنار توی گاو جای یه مرغ خالیه
من: 
*تو مدرسه ی داداشم تبلیغات ِ انتخابات شورای دانش آموزی شروع شده . داداشم کاندید شده بعد شعار ِ انتخاباتی اش اینه : “مدرسه را مختلط میکنم”
*بابام گفت پاشم برم نون بیگیرم منم گفتم بزار من خودم میرم. گفت نه پسرم خودم میرم. منم دیگه اومدم تیریپ معرفت بزارم کیلید کردم که الا و بلا من باید برم.. یهو قاطی کرد برگشت گفت: لازم نکرده توله سگ! تو میری سه تا نون میخری دو تاشو تو راه میخوری..!!!
     
نظرات شما عزیزان:
اوا 
ساعت22:16---15 اسفند 1391
سلام سمیرا دیگه از دوستای قدیمیت یاد نمی کنی خیلی دلم برات تنگ شده};-};-};-};-};- پاسخ:
سلام اوا
جون خودت بجا نیوردم
دستاتو از زیر دز نشون بده بینم کی هستی هههههههه پاسخ:
حتما یه جونوری هستی مثل سمیرا
sara 
ساعت12:11---4 اسفند 1391
پاسخ:
این که اره هههههه
اصن خودم میارمی که به پات بیفته ههههه
والا
sara 
ساعت14:00---3 اسفند 1391
سلام عزیزم پاسخ:
سلام واقعا که خوش اومدی
غصه نخوریا
خودم گوش شاهرخ رو میکشم و میارمش عقدت کنه ههههههههه
|